پراکلیتوس آمده
شاید از آشفتگی نوشته هام به آشفتگی فکریم پی برده باشی .شایدسؤال کنی با این فکر خراب چرا اومدم و وبلاگ می نویسم ؟ وبلاک نوشتنم از یه اتفاق خیلی تلخ شروع شد ، نترس قسمت تلخیش رو نمی گم که اوقات تو رو هم تلخ کنم .از حرف یکی از استادام خیلی دلگیر شده بودم واز صبح تا خودِشب اعصابم خورد بود . وای ازاین کم آبی ،که باعث قطع شدن برق میشه .از شانس قشنگ من، همون شب برق خونمون رفت .من هم که اعصابم خورد بود واز گرمای توی خونه هم کلافه شده بودم ، یه سر رفتم پشت بوم خونمون .آسمون مهتابی بود و ستاره ای هم توی آسمون دیده نمی شد همون جور که به آسمون زل زده بودم داشتم فکر می کردم که زندگی من هم چقدر شبیه همین آسمونه! آخه اگه کسی توی یه بیابون یا یه جایی گم بشه توی این آسمون مهتابی نمی تونه راهش رو پیدا کنه، میگیه چرا؟ خوب معلومه ستاره قطبی تو آسمون نیست که راه شمال رو نشون بده .آهان سؤالت این بود که وجه اشتراک زندگی من با این آسمون چیه ؟خوب وجهش توی اینکه منهم تو زندگیم گم شدم ،نمی دونم از کجا آومدم ؟برای چی آومدم ؟کجا می خوام برم ؟که تو زندگی من نقش ستاره قطبی رو بازی میکنه ؟اصلاماها وقتی آفریده شدیم مگه قرار نبود تو بهشت راحت زندگیمونو کنیم؟پس چی شد سر از این زمین در اوردیم ؟باعث وبانیش کی بود ؟ خوردن اون میوه ممنوعه باعث شد ؟کی اون میوه رو خورد ؟ آدم ؟یا حوا؟یاهردو؟کی اونا رو گول زد؟اما من شنیده بودم که حوااز اون میوه ممنوعه خوردو ما رو این جوری به خاک سیاه (زمین ) نشوند.و الان هم راه نجاتی نداریم . توی همین فکرها بودم که یه دفعه صدای خواهرم منو متوجه خودش کرد .با تعجب داشت نگام می کرد گفتم چی شده ؟این جوری نگام می کنی ؟مگه جن دیدی ؟ خندیدوگفت : چه وقت دارم صدات می کنم چرا جواب نمیدی؟ گفتم :هیچی، حوصله ندارم. گفت نه تو یه چیزت میشه بگو . اصلادوست نداشتم بهش بگم ،چون می دونستم باز شروع میکنه به نصیحت کردن و...ولی نمی دونم چی شد که تموم سوالاتی که به ذهنم رسیده بود به زبون اوردم وبهش گفتم .می دونید توی جواب بهم چی گفت .باشه بعدا بهتون میگم اما این رو بدون که حرف اون باعث شد من الان پشت رایانه بشینم و وبلاگ بنویسم می خوام منو همراهی کنی تا ببینم آدم و حوا چی شد اومدند زمین آدم نافرمانی کرد ؟یا حوا ،شاید هم هردو؟
| Design By : Pichak |
